عروسی عمو شهرام و زن عمو مرضیه
هفتم فروردین عروسی عمو شهلام و زمنو(به زبون نیایش)بود و ستایش رو واسه شنیون به آرایشگاه بردم. ...
نویسنده :
مامان
10:49
سال 93
عید همگی مبارک .البته اینا رو دارم زمانی مینویسم که همه چیز تمام شده.ولی من اصلا وقت نکردم پای کامپیوتر بشینم.امسال رو سال تحویل خونه بابابزرگ بابایی (به گفته ستایش) بودیم .بعدش رفتیم خونه بابابزرگ مامانی.فرداش هم خاله آمنه اینا از اهواز اومدن و همگی رفتیم بیرون. ...
نویسنده :
مامان
10:16
اسفند ماه 92
آره اسفند ماه هم داره تمام میشه و داریم میریم سال 93 .امسال رو تصمیم گرفتم خودکفا بشم و سبزی های سال رو خودم تهیه کنم و به مامانم استراحت بدم.اومدیم سر باغ و یه عالمه سبزی خریدیم و بعدش خیلی عکس گرفتیم تازه میوه و چای زدیم. خیلییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی خوووووووووووووووووووش گذشتتتتتتتتتتت. لک تیره ای که سمت چپ صورت نیایش به خاطر افتادن از پله حیاط.قربونش برم خیلی گریه کرد. &nbs...
نویسنده :
مامان
10:01